رمال

افزوده شده به کوشش: Astiage

شهر یا استان یا منطقه: ?

منبع یا راوی: محسن میهن دوست

کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران

صفحه: 79 - 81

موجود افسانه‌ای: -

نام قهرمان: پیرمرد خارکش

جنسیت قهرمان/قهرمانان: انسان

نام ضد قهرمان: -

افسانه رمال باشی روایت کرمانی افسانه ای است به همین نام که در بیشتر شهرستانها و روستاهای ایران با لهجه های گوناگون به چشم میخورد. موضوع همه این روایت ها تقریباً یکی است و آن حسادت زنی نسبت به زن یک رمال است که در اثر این حسادت شوهر خود را وادار میکند تا شغل رمالی را پیشه کند و شوهر او در این مسیر با سختی هایی روبه رو می شود که تصادفاً به سود او پایان می یابد. افسانه رمال باشی را با لهجه شیرین کرمانی در این جا می آوریم.

مرد خارکشی هر روز به بیابان می رفت و پشته ای می آورد و آن را می فروخت و با درآمدش چرخ زندگیش را می گرداند. روزی زن خارکش که خیال رفتن به حمام را داشت گفت: ای مرد امروز هر طور شده دو پشته خار فراهم کن که سه ماهی بیش است که به حمام نرفته ام! خارکش صبح خیلی زود به راه افتاد و راهی بیابان شد و با هر جان کندنی بود دو پشته خار گرد کرد و به زحمت آنها را به شهر آورد. مرد خارکش خارها را فروخت به خانه رفت و با خوشحالی به زنش گفت ای زن همان طور که خواسته بودی دو پشته خار فراهم کردم و فروختم حالا فردا می توانی به حمام بروی فردا که خارکش راهی بیابان شد زنش هم به حمام رفت. در سر حمام لباسهایش را در آورد و داخل حمام شد ولی هنوز کاسه آبی به روی سر خود نریخته بود که شاگرد حمامی آمد و گفت: اسباب خود را جمع کن که زن سلطان به سر حمام آمده است گفت: هنوز ناشورم (در گویش عوامانه بیشتر به جای «ناشوی ناشسته و ... مورد استفاده ی گفتاری دارد. ) و باید خود را کیسه بکشم! شاگرد حمامی سر و صدا راه انداخت و زن ترسید و به سر حمام آمد و لباس پوشید و رفت از این برهم زن سلطان وارد حمام شد و هنگامی که خود را می شست گلوبند طلایش را به داخل سوراخی کرد و روی آن را با موهای سر خود که به وسیله آب و شانه کردن از سرش جدا شده بود پوشاند. زن سلطان وقتی که خود را خوب شست و حمام را ترک کرد فراموشش شد. گلوبندش را بردارد و با خود ببرد و بعد به کلی جای آن را فراموش کرد. زن خارکش که بگویی و نگویی از حمام بیرونش کرده بودند ناراحت به خانه رفت و چون خارکش به خانه بازگشت بهانه گرفت و گفت: «از این زندگی خسته شده ام و تو باید به دنبال کاری بروی که در آن آب و نان بیشتری باشد و زن از خارکش خواست به کار رمالی (آنکه علم رمل داند و به آن عمل کند فالگیر فرهنگ معین جلد ۲، ص ۱۶۷۳). ايضاً: رمل Raml فنی که به وسیله آن طالع کسان را بدست آورند و از آینده خبر دهند». (فرهنگ معين، جلد دوم، ص ۱۶۷۵). ) بپردازد. مرد گفت: ای زن مرا با رمالی چه کار که مرد خارکشی بیش نیستم و تازه سواد من کجاست؟ زن گفت: همین که گفتم وگرنه از تو جدا خواهم شد! خارکش عبا و قبایی (. بالاپوش عیار مانند که چندان برازنده ی مال مداران نیست. عیار: طرار, جوانمرد. ) تهیه کرد و تخته رملی (وسیله ای که با آن طالع مردمان را نگاه کنند و به فال گیرند درباره ی رمل و رمالی در فرهنگنامه ها سخن اندک است. این مقوله در گستره فرهنگ عامه به جهت عقیده آوری و باورنمایی قابل به پژوهشی گسترده است چه تاکنون از چگونه زایی و یا کارکرد کلی تخته رمل, رمل, و رمالی گفت کم به میان آمده است و این در جامعه شناسی و روان شناسی فرهنگ عامه به دوره و یا دوره هایی که بازار پر رونق این فن کسادی ساخت علم و واقع بینی را باعث بوده، بس بایسته بررسی است. اما در این اشاره به سبب وسع پی نوشت از شرح آن در می گذریم و به دو تعریف از فن رمل که از فرهنگ دهخدا گزیده گردیده، بسنده میکنم. گویند علمی است که در آن از اشکال شانزده گانه بحث می شود و نتیجه بر آن استعلام از مجهولات علما است... و صاحبت این علم را رمال گویند) خرید و به بازار برای رمالی رفت. چندی گذشت و کسی به رمال مراجعه نکرد تا آن که زن شاه پی برد گلو بندش را گم کرده است و هر چه فکر کرد راه به جایی نبرد دست آخر شاه رمالان معروف را فراخواند و گفت تخته رمل بیندازید و جای گلوبند را پیدا کنید. رمالان هر چه کردند نتوانستند بگویند که جای گلوبند کجاست. شاه که عصبانی شده بود جارچی به شهر فرستاد و آواز در دادند که گلوبند زن شاه گم شده و هر رمال تازه کاری که ردی از آن به دست دهد پاداش خوبی از شاه دریافت خواهد کرد. خارکش که از این خبر آگاهی یافت خود را به جارچی رساند و گفت: مرا به پیش زن شاه ببرید تا مگر گشایش در کار پیدا کردن گلوبند پیدا شود! خارکش که به پیش زن شاه رسید از او پرسشهایی کرد و تخته رمل انداخت با آن که چیزی در آن ندید گفت: جز سوراخی که با مو گرفته شده چیزی نمی بینم! زن شاه شستش خبردار شد و به یادش آمد که گلوبندش را در حمام جا گذاشته است. شاه که خوشحال شده بود رمال را که مرد خارکش بود مورد علاقه خاص خود قرار داد. و از ان جا که دستگاهش به مرد مدیر و عاقلی احتیاج داشت او را به مقام وزارت و وزیر اول رساند.

Previous
Previous

پادشاه و سه دخترش (1)

Next
Next

پادشاه ظالم که رعیت او را از سلطنت برکنار کرد